لودویگ فان بتهوون

زندگی نامه لودویگ فان بتهوون

لودویگ فان بتهوون که به زبان آلمانی: Ludwig van Beethoven می باشد، یکی از موسیقی دانان و آهنگسازان بزرگ اهل آلمان می باشد .‏در این مطلب با زندگی نامه لودویگ فان بتهوون آشنا خواهیم شد . غسل تعمید او در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ و تاریخ درگذشت او ۲۶ مارس ۱۸۲۷می باشد . وی شخصیتی مهم در انتقال بین دوره‌های کلاسیک و رمانتیک در موسیقی کلاسیک بود و یکی از بزرگترین آهنگسازان اروپایی به حساب می‌آید.

زندگی نامه لودویگ فان بتهوون معمولاً به دوره‌های «اولیه»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود. دورهٔ «اولیه» معمولاً تا سال ۱۸۰۲ ادامه دارد، دورهٔ «میانی» از سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۲ و دورهٔ «پایانی» از ۱۸۱۲ تا زمانِ مرگ وی در سال ۱۸۲۷ است. او در طول زندگی خود و در میان سایر آثار، نُه سمفونی، پنج کنسرتو پیانو، یک کنسرتوی ویولن، سی و دو سونات پیانو، شانزده کوارتت زهی، دو مس و اپرای فیدلیو را خلق کرده‌است.

لودویگ فان بتهوون

بتهوون در بن متولد شد. استعداد موسیقی‌اش در سنین کودکی آشکار بود، در ابتدا توسط پدرش یوهان فان بتهوون به سختی و فشرده آموزش داده می‌شود. وی بعداً توسط آهنگساز و رهبر ارکستر، کریستیان گوتلوب نیفه موسیقی آموخت که تحت نظارت او نخستین اثرِ خود، مجموعه‌ای از واریاسیون‌ها برای ساز شستی‌دار را در سال ۱۷۸۳ منتشر کرد. او توسط «مادرِ دوم» خود «هلن فان برونینگ» که فرزندانِ شوهرش را با آموزش پیانو و رفتار محبت‌آمیز، دوست می‌داشت، از زندگی خانگیِ ناکارآمد رهایی یافت و در سن ۲۱ سالگی، به وین نقل مکان کرد و در آنجا آموختن آهنگسازی را با یوزف هایدن ادامه داد.
وی سپس به عنوان یک پیانیست چیره‌دست شهرت پیدا کرد و به‌زودی توسط «کارل آلویس، شاهزاده لیخنوفسکی» برای آهنگسازی مورد حمایت قرار گرفت، که نتیجهٔ آن ساخت سه «تریو پیانو اپوس ۱» (اولین کارهایی که او با اپوس نامگذاری کرد) در سال ۱۷۹۵ شد.

اولین اثر بزرگِ ارکسترال بتهوون، سمفونی شماره ۱، در سال ۱۸۰۰ خلق شد؛ و در سال۱۸۰۱، شش «کوارتت زهی، اپوس ۱۸» ساخت. ناشنوایی وی در این سال‌ها رو به وخامت می‌گذاشت، اما همچنان به فعالیت‌اش ادامه داد و سمفونی‌های سوم و پنجمِ خود را به ترتیب در سال ۱۸۰۴ و ۱۸۰۸ منتشر کرد. کنسرتو ویولن در سال ۱۸۰۶ ساخته شد. وضعیت جسمانی وی تا سال ۱۸۱۱، با ناشنواییِ تقریباً کامل، وخیم‌تر شد، و بتهوون از اجرای موسیقی و حضور در مجامع عمومی خودداری می‌کرد. آخرین کنسرتو پیانوی وی (شماره ۵ معروف به «امپراتور») در آن سال با اجرای اولیه توسط پیانیست معروف، آرشیدوک رودولف به نمایش درآمد.

بتهوون بعد از دور شدن از جامعه، بسیاری از تحسین‌برانگیزترین آثار خود مانند: سمفونی‌های بعدی، موسیقی مجلسی و سونات‌های پیانو را در این دوره تألیف کرد. تنها اپرای وی «فیدلیو»، که برای اولین بار در سال ۱۸۰۵ اجرا شده بود، سال ۱۸۱۴ در نسخه نهاییِ آن تجدید نظر شد، میسا سولمنیس را در سالهای ۱۸۱۹–۱۸۲۳ ساخت، و آخرین سمفونی ساختهٔ او، «سمفونی شماره ۹ (۱۸۲۴–۱۸۲۲)»، یکی از اولین نمونه‌های سمفونی با گروه کر است. آخرین کوارتت‌های زهی (۱۸۲۶–۱۸۲۵) از جمله دستاوردهای نهایی بتهوون است. وی سرانجام پس از چند ماه بیماری و بستری، در سال ۱۸۲۷ درگذشت.

آثار بتهوون در همهٔ سبک‌ها همچنان اصلی‌ترین رپرتوار موسیقی کلاسیک در نظر گرفته می‌شود. همچنین از او به‌عنوان کسی که رابطهٔ دردسرساز با معاصرانش داشته‌است، یاد می‌کنند.

نیمه نخستین زندگی بتهوون

محل تولد بتهوون (بونگاس ۲۰) که اکنون موزۀ «خانه بتهوون» نام دارد. بتهوون در شهر بنِ آلمان متولد شد. پدرش، یوهان فان بتهوون یک موسیقیدان از شهر مشلان در ایالت «دوشی برابانت» اتریش (منطقه ولامس کنونی) و مادرش ماریا ماگدالِنا کِوِریش فان بتهوون بود. پدربزرگ پدری‌اش لودویگ فان بتهوون (۱۷۱۲–۱۷۷۳)، در سال ۱۷۳۳ از فلاندر به بُن نقل مکان کرده بود.لودویگ (پدربزرگ) به عنوان خواننده باس در دربار «کلمنز اوگست»(الکتور کلن)، اسقف اعظم و برگزیدهٔ الکتور کلن، مشغول به کار بود، سرانجام در سال ۱۷۶۱ به‌عنوان کاپل‌مایستر (مدیر موسیقی) منصوب و پس از آن نوازندهٔ برجسته‌ای در بن شد. پرتره‌ای که در آخر عمر سفارش داده و در اتاق وی قرار گرفته، از نوه‌اش (بتهوون) به عنوان استعدادی از میراث موسیقی خود به نمایش گذاشته بود.

خانه موزه بتهوون

لودویگ یک پسر به نام یوهان داشت که در همان مؤسسه موسیقی به عنوان خوانندهٔ تنور کار می‌کرد و برای تکمیلِ درآمد خود به او ساز شستی‌دار و ویولن آموزش می‌داد. یوهان در سال ۱۷۶۷ با ماریا ماگدالنا کوریش ازدواج کرد. او دختر «هاینریش کیویچ» (۱۷۰۱–۱۷۵۱)، سرآشپز در دربار اسقف اعظم «کلیسای تریر» بود. بتهوون از حاصلِ این ازدواج، در بن متولد شد. هیچ سابقهٔ معتبری از تاریخ تولد وی در دست نیست. با این حال، ثبت نام وی از غسل تعمید، در مدارک یک کلیسای کاتولیک در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰، بر جای مانده‌است. از آنجایی که فرزندان آن دوره به‌طور سنتی روز بعد از تولد در کشور کاتولیک «راین» غسل تعمید می‌شدند، مشخص است که خانوادهٔ بتهوون و معلمشان یوهان آلبرشتسنبرگر، روز تولد او را در ۱۶ دسامبر جشن گرفته‌اند. اکثر محققان ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ را به عنوان تاریخ تولد او پذیرفته‌اند.

اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. وی بعدها معلمان محلی دیگری نیز داشت: «ژیل ون دن ایدن» (نوازنده ارگ دربار، وفات ۱۷۸۲)، «توبیاس فردریش پفیفر» (یک دوست خانوادگی که شهریهٔ آموزش ساز شصتی‌دار او را پرداخت می‌کرد)، و «فرانتس روانتینی» (از بستگانی که او را در نواختن ویولن و ویولا راهنمایی می‌کرد). از ابتدا روشِ تدریس بتهوون که از پنج سالگی‌اش شروع شد، سخت و شدید بود و اغلب او را به گریه می‌انداخت. دخالت و بی‌خوابی‌های استادش «پفیفر»، باعث می‌شد در اواخر شب جلسات نامنظمی برگزار کند و بتهوون جوان از تختخوابش به طرف ساز کشیده می‌شد. استعداد موسیقی او در سنین جوانی آشکار بود. یوهان با آگاهی از موفقیت‌های لئوپلد موتسارت در این زمینه به همراه پسرش ولفگانگ آمادئوس موتسارت و دخترش ماریا آنا موتسارت، کوشش کرد تا پسرش را به عنوان یک کودک نابغه معرفی کند، و ادعا کرد که بتهوون در اولین اجرای عمومی‌اش در مارس ۱۷۷۸، شش ساله (او هفت ساله بود) بوده که نام وی روی پوسترها قرار گرفته است.

کریستیان گوتلوب نیفه، معلم بتهوون

مدتی پس از سال ۱۷۷۹، بتهوون تحصیلات خود را با مهمترین معلم خود در بن، کریستیان گوتلوب نیفه، که در آن سال به عنوان نوازندهٔ اُرگِ دربار معرفی شده بود، آغاز کرد. «نیفه» آهنگسازی را به او آموخت و تا مارس ۱۷۸۳ به او کمک کرد تا اولین اثر خود را با نامِ «واریاسیون‌ها روی ساز شستی‌دار، وو ۶۳»، نوشته و منتشر کند.(کارهای اولیه و بدون شماره بتهوون امروزه با عنوان «WoO» ذکر شده‌است، و بدون شمارۀ اپوس است). بتهوون خیلی زود با «نیفه» به عنوان دستیارِ ارگ‌نواز، در ابتدا بدون دستمزد (۱۷۸۱)، و سپس به عنوان یک کارمند حقوق‌بگیرِ (۱۷۸۴) دربار که توسط کاپل‌مایستر و رهبر ارکستر آندره‌آ لوکزی اداره می‌شد، شروع به کار کرد؛ که حاصل آن سه سونات پیانوی نخستین وی (وو، ۴۷) است، و گاه به دلیل اهدا به «ماکسیمیلیان فردریش»(۱۷۰۸–۱۷۸۴) از امرای انتخابگر، به این عنوان (انتخابگر) نیز شناخته می‌شود، این کار در سال ۱۷۸۳ منتشر شد.

گوتلوب

جانشین «ماکسیمیلیان فردریش» به عنوان منتخبِ بُن، ماکسیمیلیان فرانتس، جوانترین فرزندِ ملکهٔ اتریش، ماریا ترزا بود و او تغییرات چشمگیری را در بن انجام داد. وی با تکرار تغییراتی که در وین توسط برادرش یوزف دوم انجام شده بود، اصلاحاتی را مبتنی بر فلسفه روشنگری و افزایش حمایت از آموزش و هنر ارائه داد. بتهوونِ نوجوان تقریباً یا مطمئناً تحت تأثیر این تغییرات بود. او همچنین ممکن است در این زمان تحتِ تأثیرِ ایده‌های برجسته در فراماسونری باشد، زیرا «نیفه» و دیگرانی که در اطراف بتهوون بودند، اعضای بخش محلیِ انجمنِ ایلومیناتی بودند. «نیفه» مستقیم از بتهوون حمایت می‌کرد و او را به عنوان ارگ‌نوازِ اولِ دربار منصوب کرد.

بتهوون در دسامبر ۱۷۸۶، برای اولین بار با هزینهٔ کارفرمای خود به وین سفر کرد، ظاهراً به امید آموزش موسیقی از موتزارت بوده‌است.جزئیات رابطهٔ آنها نامشخص است، از جمله اینکه آیا آنها واقعاً ملاقات داشته‌اند.بتهوون در مه ۱۷۸۷، با آگاهی از اینکه مادرش بیمار است، سریعاً به بن بازگشت. مادرش پس از مدت کوتاهی درگذشت،∗ و اعتیاد الکلی پدرش عمیق‌تر شد. در نتیجه وی مسئولیت مراقبت از دو برادر کوچکتر خود را به عهده گرفت و پنج سال دیگر در بن اقامت گزید.

کُنت فردیناند فان والدشتاین ، حامی بتهوون

او در این سالها به چند نفر معرفی شد که در زندگی‌اش اهمیت داشتند. فرانتس گرهارد وگلر، دانشجوی جوان پزشکی، وی را با خانوادهٔ «فان برونینگ» (یکی از دختران «برونینگ» در نهایت با «وگلر» ازدواج کرد) معرفی کرد. او غالباً از خانهٔ «فان برونینگ» دیدن می‌کرد، جایی که به برخی از کودکان پیانو آموزش می‌داد. در آنجا با ادبیات آلمانی و کلاسیک آشنا شد. محیط خانوادگی «فان برونینگ» آرام‌بخش‌تر از خانهٔ خودش بود، که به‌طور فزاینده‌ای زوالِ پدرش در آن حاکم بود. وی همچنین مورد توجه کُنت «فردیناند فان والدشتاین» قرار گرفت که در دورهٔ اقامت بتهوون در بن، به عنوان دوست و پشتیبانِ مالی‌اش محسوب می‌شد.

والد اشتاین

در سال ۱۷۸۹ پدر بتهوون بالاجبار از خدمت در دربار بازنشسته شد. بتهوون با نوازندگی ویولا در ارکستر دربار، کمک بیشتری در کسب درآمد برای خانواده کرد. او در آنجا با انواع اپرا از جمله سه مورد از «موتزارت» که این دوره در ارکستر دربار اجرا می‌شدند، آشنا شد. وی همچنین با آنتونین رایشا، آهنگساز، نوازنده فلوت و ویولون که تقریباً هم سن خودش بود، آشنا شد. «رایشا» خواهرزادهٔ «یوزف رییچا» رهبر ارکسترِ دربار بود

از سال ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۲، او تعدادی اثر (که هیچ‌کدام در آن زمان منتشر نشده بودند) را تألیف کرد که نشان دهندهٔ دامنه و بلوغ رو به رشد بتهوون است. موسیقی‌شناسان تمی شبیه به سمفونی سوم را در مجموعه‌ای از واریاسیون‌های نوشته شده در سال ۱۷۹۱ شناسایی کرده‌اند. احتمالاً به توصیهٔ «نیفه» بود که بتهوون اولین حق‌الزحمه‌های خود را دریافت کرد. مقامات شهرداری در بن مأمور شده بودند که به مناسبت وفات یوزف دوم در سال ۱۷۹۰ و الحاق متعاقبِ آن برای لئوپولد دوم به عنوانِ امپراتوری روم مقدس، قطعهٔ کانتات سفارش دهند. بتهوون دو «کانتات» (وو ۸۷، وو ۸۸) برای امپراتور ساخت که هرگز در آن زمان اجرا نشدند و تا دههٔ ۱۸۸۰ از بین رفتند. آنها به نظر برامس، کاملاً مشخص «طریق و طریق بتهوون» بودند و به عنوان پیام‌آوری از این سبک بودند که موسیقی او را از سنت کلاسیک متمایز می‌کرد.

بتهوون احتمالاً برای اولین بار در اواخر سال ۱۷۹۰ (حدود کریسمس)، هنگامی که یوزف هایدن در راه سفر به لندن در بن توقف می‌کند، به وی معرفی شد.یک سال و نیم بعد در ژوئیه سال ۱۷۹۲، آنها در هنگام بازگشتِ هایدن از لندن به وین، در زمانی که بتهوون در ارکستر «رودوت در گودسبرگ» نوازندگی می‌کرد، در بن دیدار کردند. احتمالاً در آن زمان تمهیداتی برای تحصیل بتهوون نزدِ استاد قدیمی انجام گرفته است

وین ۱۸۰۲–۱۷۹۲
نوامبر ۱۷۹۲، بتهوون در پی شایعاتی در بارهٔ جنگ ائتلاف اول، بن را به مقصد وین ترک کرد. او اندکی پس از ورودش فهمید که پدرش درگذشته است. موتسارت نیز اخیراً درگذشته بود. کُنت «والدستین»، در یادداشت خداحافظی خود با بتهوون، نوشت: «با تلاش و کوشش بی‌وقفه روحِ موتسارت را از طریق دست‌های هایدن دریافت خواهید کرد». بتهوون طی سال‌های بعدی، به احساسات گسترده‌ای مبنی بر اینکه او جانشین موتزارت است، با مطالعه روی کارهای آن استاد و نوشتن آثار با طعم کاملاً مشخصِ موتزارتی، به این تشویق‌ها پاسخ داد.

بتهوون جوان
بتهوون تصمیم نداشت که بلافاصله موقعیت خود را به عنوان آهنگساز تثبیت کند، بلکه وقت خود را به مطالعه و اجرای موسیقی گذراند. تحت نظر هایدن آموزش دید، و به دنبال تسلط بر کنترپوان بود. وی همچنین نزد ایگناتس شوپانتسیگ ویولون می‌آموخت.همچنین در اوایل این دوره، به دریافتِ دروس آموزشی گاه‌به‌گاه از آنتونیو سالییری می‌پرداخت که در درجهٔ اول با سبک و ترکیب آواز ایتالیایی آشنا شود. این رابطه حداقل تا ۱۸۰۲ و احتمالاً تا اواخر سال ۱۸۰۹ ادامه داشت. با عزیمت هایدن به انگلستان در سال ۱۷۹۴، انتظار می‌رفت انتخاب بتهوون، بازگشت به خانهٔ خود در بن باشد. او در عوض تصمیم گرفت که در وین بماند و آموزش خود را در کنار یوهان آلبرشتس‌برگر و سایر معلمان ادامه دهد. در هر صورت تا این زمان باید برای کارفرمای او روشن شده باشد که بن نیز مانند اکتبر ۱۷۹۴ توسط فرانسوی‌ها سقوط کند، و به‌طور یقین برای بتهوون که هیچگونه دستمزدی دریافت نمی‌کرد، ضرورت و الزامی برای بازگشت نبود. با این حال، تعدادی از اشراف وین توانایی او را به رسمیت شناختند و از وی حمایت مالی نیز کردند، از جمله شاهزاده «جوزف فرانتس فون لوبکوویتس»، «کارل آلویس، شاهزاده لیخنوفسکی»و بارون «گتفرید فان سویتن».

تا سال ۱۷۹۳، وی به عنوان بداهه‌نواز در تالارهای تأسیس شده توسط اشراف نوازندگی می‌کرد، و اغلب آثار یوهان سباستیان باخ، شامل: پرلود، فوگ و کلاویه خوش‌آهنگ را اجرا می‌کرد. دوست وی «نیکولوس سیمروک» شروع به انتشار آثار او کرده بود. اعتقاد بر این است که اولین انتشاریافته‌ها مجموعه‌ای از واریاسیون‌ها است (وو ۶۶).تا سال ۱۷۹۳، او شهرت خود را در وین به عنوان یک نوازندهٔ چیره‌دست پیانو تثبیت کرده بود، اما ظاهراً از انتشار آثارش خودداری می‌کرد تا بتواند با ظهورِ نهایی آنها، تأثیر بیشتری بگذارد.در مارس ۱۷۹۵، اولین اجرای عمومی بتهوون در وین بود، کنسرتی که در آن نخستین بار یکی از کنسرتو پیانوهای خود را اجرا کرد. مشخص نیست که آیا این کنسرتو پیانو شماره ۱ بوده یا کنسرتو پیانو شماره ۲. مدارک مستند نامشخص است و هر دو کنسرتو در وضعیت تقریباً مشابهی قرار داشتند (که برای چندین سال کامل نبود و منتشر نشده بود).اندکی پس از این اجرا، او ترتیب انتشار اولین آهنگ‌های خود را با یک شماره به نام اپوس اختصاص داده‌است، سه تریوی پیانو، (اپوس ۱)، که این آثار را به حامی خود شاهزاده «لیخنوفسکی» اهدا کرد، و دارای موفقیت مالی برایش بود که این سود برای بتهوون، تقریباً برای تأمین هزینه‌های زندگی یک سالِ او کافی بود.

پرترهٔ بتهوون (۱۸۰۳)، اثرِ «کریستیان هُرنِمان»
بتهوون شش کوارتت زهی اول خود را (اپوس ۱۸) بین سالهای ۱۷۹۸ و ۱۸۰۰ (به سفارش و اهدا شده به «شاهزاده لوبکوویتس») ساخت و در سال ۱۸۰۱ منتشر شدند. اجرای اولیه در سال‌های ۱۸۰۰ و ۱۸۰۳، با نخستین سمفونی‌های اول و دوم همراه بود. وی به عنوان یکی از مهمترین نسلِ آهنگسازان جوانِ کشور، پس از هایدن و موتزارت شناخته شد. او همچنان به نوشتن در فرم‌های دیگر ادامه داد، سونات‌های پیانویی را که می‌ساخت مانند «پاتِتیک، اپوس، ۱۳»، به‌طور گسترده‌ای شناخته شد، که «باری کوپر» آن را «فراتر از آثار قبلی، توانایی شخصیت، عمق احساسات، سطح اصالت و مهارت در موتیف و تنالیته» از طرف بتهوون دانست.وی همچنین «سپتت، اپوس ۲۰» خود را در سال ۱۷۹۹ به‌پایان برد که یکی از آثار محبوبِ او در طول عمرش بود.

در دوم آوریل ۱۸۰۰، وی برای نخستین بار سمفونی اول خود را در سالن بورگ‌تئاتر، همراه با رپرتوار گسترده‌ای از آثار هایدن و موتزارت، همچنین سپتت و یکی از کنسرتوهای پیانو (سه اثر بعدی همه منتشر نشده‌اند) را به اجرا گذاشت. این کنسرتو که مجلهٔ آلمانی «روزنامه عمومی موسیقی»، آن را «جالب‌ترین کنسرتو در مدت زمانی طولانی» توصیف کرده بود. این کنسرتو بدون اِشکال هم نبود، یکی از انتقادات این بود که «نوازندگان به خود زحمت ندادند که به تکنواز توجه کنند».

موتسارت و هایدن تأثیرگذاریِ غیرقابل انکار در کارِ بتهوون داشتند. به عنوان مثال گفته می‌شود که کوئینتت برای پیانو و سازهای بادی بتهوون شباهت بسیار خوبی با کوئینتت برای پیانو و سازهای بادی موتسارت با همان تنظیمات دارد،اما ملودی‌های بتهوون، «بسط و گسترش» موسیقی، استفاده از مدولاسیون، بافت و توصیفِ احساسات، و همهٔ این روش‌ها، سبکِ او را از موتسارت جدا کرده و تأثیر برخی از کارهای اولیهٔ خودش را که برای اولین بار منتشر شده بود، افزایش داد. در اواخر سال ۱۸۰۰، بتهوون و آثار قبلی‌اش مورد توجه حامیانِ بتهوون و ناشران موسیقی قرار گرفت

برونسویک
بتهوون در ماه مه ۱۷۹۹، به دخترانِ «آنا برونسویک»(کُنتس مجارستان)، ساز پیانو آموزش می‌داد. در این مدت، او عاشق دختر کوچکتر یوزفینه برونسویک شد. در میان سایر دانش آموزانش، از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۵، فردیناند ریس را آموزش داد که به آهنگساز تبدیل شد و بعدها در مورد روابط‌شان خاطرات نوشت. کارل چرنی جوان، که بعد از آن معلمِ موسیقیِ مشهوری شد، از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۳ با بتهوون تحصیل کرد. در اواخر سال ۱۸۰۱، او از طریقِ خانوادهٔ «برونسویک» با یک کُنتسِ جوان به‌نام جولیتا گویچاردی آشنا شد. وی نوامبر ۱۸۰۱، در نامه‌ای به دوست خود فرانتس گرهارد وگلر، از عشق خود به «جولی» اشاره می‌کند، اما اختلاف طبقاتی را مانع از این می‌داند که موضوع را دنبال کند. وی بعدها سونات پیانو شماره ۱۴ را به او اهدا کرد که امروزه معمولاً با نام «سونات مهتاب» شناخته می‌شود.

وی در بهار سال ۱۸۰۱، ساخت یک باله به نام «آفریدگان پرومتئوس»، را به‌پایان رساند. این اثر اجراهای بی‌شماری را در سال ۱۸۰۱ و ۱۸۰۲ به دست آورد، و با عجله به انتشارِ یک تنظیم پیانویی پرداخت تا از محبوبیت اولیهٔ این اثر بهره ببرد.در بهار سال ۱۸۰۲، سمفونی شماره ۲ را تکمیل کرد و برای اجرا در کنسرتی که لغو شده بود، در نظر گرفت. این سمفونی به جایِ تعهدی بود که از یک کنسرت لغو شده به‌وجود آمده بود و پنجم آوریل ۱۸۰۳ در «تئاتر ان د وین» برای نخستین بار به اجرا درآمد. در آن کنسرت، کنسرتو پیانو شمارهٔ ۳ و قطعهٔ اوراتوریوی «مسیح بر کوه زیتون» نیز اجرا گردید. واکنش‌ها درهم‌آمیخته بود اما کنسرت موفقیت مالی داشت، و او توانست سه برابرِ هزینهٔ یک بلیط معمولی را مطالبه کند.

روابط تجاری بتهوون با ناشران نیز در سال ۱۸۰۲، هنگامی که برادرش کاسپار که پیش از این به‌طور اتفاقی به او کمک کرده بود، بهبود پیدا کرد، و شروع به ایفای نقش یک بزرگتر در مدیریت امورِ وی کرد. کاسپار علاوه بر مذاکره در مورد قیمت‌های بالاتر برای آثاری که اخیراً ساخته شده‌است، فروش برخی از آهنگ‌های منتشر نشده قبلی وی را نیز آغاز کرد و او را (بر خلاف ترجیح بتهوون) تشویق کرد که همچنین آهنگسازی و رونویسی از آثار محبوب خود را برای سایر سازهای ترکیبی تنظیم کند. بتهوون به این درخواست‌ها پاسخ مثبت داد، زیرا او نتوانست مانع از فعالیت ناشران دیگر برای انجام تنظیم‌های مشابهِ آثار او شود.

بتهوون در هنگام نزول تدریجیِ شنوایی‌اش، با شکل شدیدی از وزوز گوش روبرو می‌شود که مانع شنیدنش می‌شد. در اوایل سال ۱۸۰۱، وی برای دوستانی که علائم و مشکلاتی را که در هر دو شرایطِ حرفه‌ای و اجتماعی برایش ایجاد شده بود، نامه نوشت (گرچه احتمالاً برخی از نزدیکان وی قبلاً از این مشکلات آگاه بودند). به هر روی، علت ناشنوایی وی ناشناخته مانده‌است، اما با گمانه‌زنی‌های مختلفی به بیماری‌هایی مانند: تیفوس، خود ایمنی، لوپوس و حتی عادت وی در غوطه‌ور کردنِ سرش در آبِ سرد برای بیدار ماندن نسبت داده شده‌است. بیماری پاژه نیز یکی دیگر از دلایل احتمالی ناشنوایی وی ذکر شده‌است.

۱۸۱۲–۱۸۰۲

وی به توصیهٔ پزشک خود از آوریل تا اکتبر ۱۸۰۲ به یک شهر کوچکِ اتریش «هیلیگنشتاد»، در خارج از وین، سفر کرد تا تلاش کند خود را با شرایط جدید وفق دهد. در آنجا او تصمیم می‌گیرد که نامه‌ای به برادران خود بنویسد که به وصیت‌نامه هایلیگنشتات معروف گشت. در این نامه وی به وضوح افکار خودکشی و تصمیم به متوقف‌کردنِ زندگی خود را به دلیل ناشنوایی ثبت می‌کند. کم‌شنوایی او مانعی برای آهنگ‌سازی‌اش نمی‌شود، اما نوازندگی در کنسرت‌ها، یک منبع درآمد سودآوری بود که به‌طور فزاینده‌ای برایش دشوار می‌شد. پس از تلاش ناموفق در سال ۱۸۱۱ برای اجرای کنسرتو پیانو شماره ۵، که شرح آن در خاطرات کارل چرنی نوشته شده‌است، او دیگر در ملاء عام موسیقی اجرا نکرد، تا اینکه رهبری اولین اجرای سمفونی نهم در سال ۱۸۲۴ را به عهده گرفت که این امر مشکلاتی در علامت‌دادنِ وی به نوازندگان ایجاد کرد و باعث نگرانی رهبر دیگرِ این کنسرت، «مایکل اوملاوف» شد.

بتهوون

بازگشت وی به وین از «هایلیگنشتاد»، با تغییر در سبکِ ویژه‌ای از موسیقی همراه شد و این زمان به عنوان آغاز «دورهٔ میانی» یا «قهرمانانه» وی معرفی شده‌است. طبق روایت «کارل چرنی»، بتهوون گفت: «من از کارهایی که تاکنون انجام داده‌ام راضی نیستم. از این پس قصد دارم راهی جدید را طی کنم».این مرحلهٔ «قهرمانانه» در بسیاری کارهای خیلی خاص تنظیم شده‌است که روی یک گام بزرگ است. اولین کار بزرگ و استفاده از این سبک جدید سمفونی سوم در می بمل ماژور، معروف به اِروئیکا بود. این اثر طولانی‌تر و بزرگتر از هر سمفونی قبل از آن بود. هنگامی که در اوایل سال ۱۸۰۵ به اجرا درآمد، با استقبال کمی روبرو شد. تعدادی از شنوندگان به طولانی‌بودن آن اعتراض کردند یا ساختار آن را اشتباه درک می‌کردند، در حالی که برخی دیگر آن را شاهکار می‌دانستند.

بعضی از آثار دوره میانیِ بتهوون متأثر از هایدن و موتزارت بوده‌است. سمفونی شماره ۸، «کوارتت‌های رازوموفسکی، اپوس ۵۹»، سونات پیانو شماره ۲۱، سونات پیانو شماره ۲۳، «مسیح بر کوه زیتون»، کنسرتو ویولون، اپرای فیدلیو و بسیاری از آثار دیگر، تحت تأثیرِ این دو آهنگساز بوده‌است.

در این مدت درآمدِ وی از چاپ و اجرای کارهایش، و از طرفدارانش که برای او اجراهای خصوصی و نسخه‌هایی از آثاری را که برای یک دوره انحصاری قبل از انتشار منتشر کرده بودند، حاصل شده‌است. برخی از حامیان اولیهٔ وی، از جمله «شاهزاده لوبکوویتس» و پرنس «لیخنوفسکی»، علاوه بر راه‌اندازی کارها و خریدن آثار منتشر شده، به وی دستمزد سالیانه نیز پرداخت می‌کردند.

شاید مهمترین حامی اشرافی وی، آرشیدوک رودولف جوانترین فرزندِ امپراتور لئوپولد دوم بود که در سال ۱۸۰۳ یا ۱۸۰۴ شروع به آموختن پیانو و آهنگسازی نزد وی کرد. روحانیِ کاردینال و آهنگساز با هم دوست شدند و جلسات آنها تا سال ۱۸۲۴ ادامه یافت. بتهوون ۱۴ اثر خود از جمله «تریو پیانو، اپوس ۹۷» (۱۸۱۱) و میسا سولمنیس (۱۸۲۳) را به «رودولف» اهدا کرد.

رودولف

در اوایل سال ۱۸۰۴، با تغییر مدیریت در «تئاتر ان د وین»، جایگاه بتهوون در آن مکان پایان یافت. او مجبور شد به همراه دوستش «استفان فان برونینگ» به‌طور موقت به حومهٔ وین سفر کند. این سفر برای مدت زمانی موجب کُندیِ کار بر روی اپرای «فیدلیو» شد که بزرگترین کار او محسوب می‌شد. اجرای این اثر مجدداً توسط ادارهٔ سانسور اتریش به تأخیر افتاد و سرانجام در نوامبر ۱۸۰۵ در خانه‌هایی که به دلیل جنگ ائتلاف سوم و اِشغال شهر توسط فرانسه تقریباً خالی از سکنه بودند، اجرا شد. این کنسزت علاوه بر اینکه یک شکست اقتصادی محسوب شد، نسخهٔ «فیدلیو» نیز یک شکست اساسی بود و بتهوون شروع به تجدیدنظر در آن کرد.

در پاییز سال ۱۸۰۸، پس از ردِ تقاضا برای یک شغل در تئاتر سلطنتی، وی پیشنهادی را از برادرِ ناپلئون بناپارت، «جخومه بناپارت»، و سپس پادشاهی وستفالیا دریافت کرد، تا بتواند دستمزد خوبی دریافت کند. سِمَت او به عنوان کاپل‌مایستر در دربارِ کاسل بود. برای ترغیب بتهوون به ماندن در وین، «شاهزاده کینسکی» «آرشیدوک رودولف» و «شاهزاده جوزف فرانتس فون لوبکوویتس» به نیابت از دوستانِ آهنگساز، قول دادند که مُستمری (۴۰۰۰ فلورین) را در سال به او پرداخت کنند. تنها «آرشیدوک رودولف» سهم خود را از این حقوق در تاریخ توافق شده پرداخت کرد.«کینسکی» که بلافاصله به نظام وظیفه فراخوانده شده بود، کمکی نکرد و خیلی زود پس از افتادن از اسبِ خود درگذشت. «لوبکوویتس» در سپتامبر ۱۸۱۱ پرداخت خود را متوقف کرد و هیچ جانشینی هم برای ادامهٔ حمایت پیدا نشد. بتهوون پس از ۱۸۱۵، بیشتر به فروش حقِ تألیف آثارِ خود و مستمری کم، متکی شد.

در ماه مه ۱۸۰۹، هنگامی که نیروهای مهاجمِ ناپلئون وین را به توپ بسته بودند، به گفته فردیناند ریس، بتهوون بسیار نگران این بود که این سروصدا آنچه را که از شنوایی او باقی مانده بود نابود کند، به‌همین جهت در زیرزمین خانهٔ برادرش پنهان می‌شد و گوش‌هایش را با بالش می‌پوشانید.

آثار دوران میانیِ بتهوون، جایگاه او را به عنوان یک استاد تثبیت کرد. سال ۱۸۱۰، در یک بررسی از کارهای وی که توسط ارنست هوفمان انجام گرفت، همراه با هایدن و موتزارت از او به عنوان یکی از سه آهنگساز بزرگِ موسیقی رمانتیک یاد شد. «هافمن» سمفونی شماره ۵ وی را «یکی از مهمترین آثار عصر» نامید.

در بهار ۱۸۱۱ وی به شدت دچار بیماری، سردرد و تب شدید شد. به توصیهٔ پزشک، شش هفته را در آبگرم شهر تپلیتسه در بوهم گذراند. زمستانِ بعدی نیز که مشغول کار روی سمفونی هفتم بود، دوباره بیمار شد و پزشک وی دستور داد تابستان سال ۱۸۱۲ را در آبگرم «تپلیتسه» بگذراند. مسلم شده‌است که او هنگام اقامت در «تپلیتسه»، اقدام به نوشتن نامه‌ای عاشقانه با عنوانِ «معشوقهٔ جاودانی»نموده‌است. هویت گیرندهٔ نامه مدتی طولانی مورد بحث بوده‌است. کاندیداها شامل: ترزه مالفاتی، یوزفینه برونسویک، «آنا ماریا آوردی» و «آنتونی برنتانو» می‌شوند.

بتهوون در «تپلیتسه» با گوته که مایل بود با او آشنا شود، ملاقات کرد. این دیدار خوشایند هیچ‌کدام از دو طرف نبود. بتهوون نبوغ او را تحسین می‌کرد ولی گوته اخلاق تند و رفتار بتهوون را نمی‌پسندید.گوته هیچ‌گاه در بارهٔ آثار بتهوون اظهار نظر نکرد و در عین حال مخالفتی هم از خود بروز نداد. وی اعتقاد داشت که موسیقی بتهوون هیجان زیادی دارد و ممکن است آرامش او را که طی سالیان دراز و با رنج به دست آورده بود، برهم زند. مندلسون می‌نویسد:
گوته ابتدا نمی‌خواست که اثری از بتهوون بشنود، اما بالاخره مجبور شد که به آن تن دردهد و موومان اول سمفونی شماره پنج را بشنود. این آهنگ به شدت در او تاثیر کرد ولی گوته نمی‌خواست که هیجانش نمایان شود و گفت: «این آهنگ هیچ تاثیری ندارد جز اینکه فقط شخص را به تعجب می‌اندازد» کمی بعد گفت: «این آهنگ پرعظمت و شگف‌انگیز بود، گویی تمام بنای ساختمان می‌خواست فرو بریزد».

بتهوون و گوته

بر خلاف گوته، بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف ویَن نبود و بر این اعتقاد بود که «هنرمندان به‌اندازهٔ اشراف قابل احترام‌اند».∗ در یکی از روزهای ملاقاتِ گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲، چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های ویَن در حال قدم‌زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازهٔ عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آن‌ها باید کنار روند و به‌ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانهٔ احترام برمی‌دارد و گردنش را نیز خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز کرده و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آن‌ها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانهٔ احترام کمی با دست بالا می‌بَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبورِ اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد».

وی در اواخر اکتبر سال ۱۸۱۲، با برادرش «نیکولاوس یوهان» دیدار کرد. وی آرزو داشت که یوهان به زندگی مشترک با «ترزه اوبرمایر»، زنی که قبلاً فرزند نامشروع داشته، پایان دهد. ولی قادر به متقاعدکردنِ یوهان برای پایان‌دادن به این روابط نبود و از مقامات محلی و مذهبی درخواست وساطت کرد. اما سرانجام یوهان و ترزه در ۹ نوامبر با هم ازدواج کردند.

 

در اوایل سال ۱۸۱۳، ظاهراً بتهوون دورهٔ عاطفی سختی را پشت سر گذاشت و فعالیت آهنگسازی او کاهش یافت. ظاهرِ شخصی وی مانند: نظم و ظرافت، رفتارهای عمومی در بین مردم (به‌خصوص هنگام صَرفِ غذا) تخریب شد. او از برادرش (که از بیماری سل رنج می‌برد) و خانواده اش مراقبت کرد، زحمت و هزینه‌ای که اظهار می‌داشت او را بی‌پناه گذاشته‌است.

بتهوون

در ژوئن ۱۸۱۳، پس از ایجاد ائتلافی توسط نیروهای تحت رهبری آرتور ولزلی و خبری مبنی بر شکست نیروهای ناپلئون در شهر بیتوریا، بتهوون را تحریک کرد تا سمفونی نبردِ معروف به «پیروزی ولینگتون» را بنویسد. این اثر نخستین بار در ۸ دسامبر به همراه هفتمین سمفونیِ وی در یک کنسرت خیریه برای قربانیان جنگ اجرا شد. اجرای این اثر مورد استقبال قرار گرفت و محبوب شد، احتمالاً به دلیل روشِ برنامه‌نویسی آن بوده که سرگرم‌کننده و آسان برای درک بود. این برنامه اجراهای مکرری در کنسرت‌های ژانویه و فوریه ۱۸۱۴ داشت. محبوبیت تجدید شدهٔ بتهوون منجر به تقاضای احیای «اپرای فیدلیو» شد که سومین نسخهٔ اصلاح شده در افتتاحیهٔ ژوئیه، با استقبال خوبی روبرو شد.

در تابستان ۱۸۱۴، بتهوون برای اولین بار و پس از پنج سال کم‌کاری یک سونات پیانو (شماره ۲۷، اپوس ۹۰) را آهنگسازی کرد. این اثر به سبک قابل توجهی نسبت به سونات‌های قبلی او رمانتیک بود. وی همچنین مانند بسیاری از آهنگسازانی بود که موسیقی را به صورت وطن‌پرستانه برای سرگرمی بسیاری از سران دولت و دیپلمات‌هایی که به کنگره وین که از نوامبر ۱۸۱۴ آغاز شده بود، موسیقی می‌ساخت. مجموعهٔ قطعات «به عزیزان دور، اپوس ۹۸» و مجموعهٔ فوق‌العادهٔ قطعاتِ دوم با شعر «امیدواری، اپوس ۹۴» (۱۸۱۵)، در مقایسه با اولین تنظیم آن در سال ۱۸۰۵ (هدیه‌ای برای یوزفینه برونسویک)، «خیلی دراماتیک‌تر … و تمامِ روح این اثر، صحنهٔ اپرایی» است.

بین سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۱۷ کارایی بتهوون دوباره کاهش یافت. وی بخشی از این توقف را یک بیماری طولانی مدت (که او آن را «تب التهابی» نام نهاده بود) می‌دانست که از اکتبر ۱۸۱۶ شروع شده و بیش از یک سال ادامه داشت. زندگی‌نامه‌نویسان دلایل مختلف دیگری را نیز مطرح کرده‌اند که در کاهشِ فعالیت وی نقش داشته‌است، از جملهٔ آنها علاقه‌های او را به عشق و سیاست‌های سانسورِ سختِ دولت اتریش می‌دانستند.

 

بتهوون 1815

بیماری و مرگ برادرش کاسپار در اثر بیماری سل نیز ممکن است نقش داشته باشد. «کاسپار» مدتی بیمار شده بود و بتهوون در سال ۱۸۱۵ هزینهٔ کمی در مراقبت از خودش خرج کرد. پس از درگذشت کاسپار در ۱۵ نوامبر ۱۸۱۵، بتهوون بلافاصله در یک درگیری حقوقی طولانی با همسر کاسپار یوهانا فان بتهوون، برای گرفتنِ سرپرستی فرزندشان «کارل»، پس از نه سالگی بود. بتهوون «یوهانا» را به دلیل مدیریت مالی و اخلاقی جزو والدین ناسالم قلمداد می‌کرد (او قبل از ازدواج با کاسپار، دارای یک فرزند نامشروع بود و محکومیت کیفری سرقت نیز داشت). وی موافقت «کاسپار» را برای حضانت تنها پسرش جلب کرده بود. با یک شبه وصیت‌نامهٔ دیرهنگام از کاسپار، باعث شد سرپرستی مشترک را به وی و یوهانا بدهند. در حالی که بتهوون موفق شد خواهر و برادرش را در فوریه ۱۸۱۶ از حضانت خارج کند، پروندهٔ برادرزاده‌اش تا سال ۱۸۲۰ به‌طور کامل حل نشده بود، و او غالباً به دنبال دادخواهی و دیدار با «کارل»، ابتدا در یک مدرسه غیرانتفاعی و سپس در بهزیستی بود.

پرترۀ «کارل فان بتهوون» (۱۸۲۰) اثر یک هنرمند ناشناس.

بتهوون
بتهوون عشق و علاقهٔ شدیدی به برادرزاده‌اش کارل داشت و در این راه از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نمی‌کرد، به همین خاطر متحمل رنج و سختی‌های زیادی شد. خود وی می‌نویسد:
ای خدای من! ای مدافع و نگه دار من! ای تنها پناه من! تو از اعماق دلم باخبری و تو می‌دانی چقدر از کسانی که بر سرِ «کارل» من، گنجینهٔ گران‌بهای من، با من نزاع و کشمکش می‌کنند رنج می‌برم. ای وجودی که نمی‌دانم ترا چگونه بنامم. فریاد مرا بشنو و خواهش سوزان این بدبخت‌ترین مخلوقات خود را برآور.

در اوایل سال ۱۸۱۸ سلامتی وی مقداری بهبود یافته بود، و برادرزادهٔ وی در ژانویهٔ همان سال به او ملحق شد. در یک روندِ نزولی، شنوایی‌اش بدتر شده بود و مکالمهٔ وی نیز دشوار شد و نیاز به استفاده از دفترچهٔ یادداشت برای مکالمه داشت. مدیریت خانواده نیز تا حدودی بهبود یافته بود. «نانت استریچر»، که در طولِ بیماریِ بتهوون از او مراقبت کرده بود، همچنان به حمایت خود ادامه داد.بازدهیِ موسیقی او در سال ۱۸۱۸ هنوز هم تا حدودی کاهش یافته بود، اما آثار و آهنگ‌هایی ساخته شد، مانند سونات پیانو شماره ۲۹، و همچنین طرح‌هایی برای دو سمفونی وجود داشت که سرانجام در حماسه نهم تجلی یافت.

در سال ۱۸۱۸، او مجدداً گرفتار پروسه‌های حقوقی پیرامون «کارل» شد. سیستم قضاییِ اتریش دارای یک «قانون عرفی»برای دادگاه نجیب‌زادگان و بسیاری از دادگاه‌های دیگر برای غیر اشراف‌زاده‌ها بود که از جمله آنها می‌توان به «دادگاه مدنیِ» دادستان وین اشاره کرد. بتهوون ضمن ارائه شواهد به دادگاه نجیب‌زادگان، نتوانست اشراف‌زادگیِ «کارل» را ثابت کند و به تبعِ آن، در ۱۸ دسامبر ۱۸۱۸ این پرونده به دادگاهی مدنی منتقل شد، و در آنجا وی تنها سرپرستی خود را از دست داد. او سپس درخواست تجدید نظر داد و سرپرستی مجدد را به‌دست آورد. در طولِ سالهای بعد، بتهوون به‌طور مکرر در زندگی برادرزادهٔ خود دخالت می‌کرد، کاری که «کارل» احساس می‌کرد رفتارِ مغرورانه‌ای است.

بتهوون
بتهوون بعدها «کارل» را شایستهٔ عشق و محبت خود ندانست و در نامه‌ای به او می‌نویسد: «… اگر باید یکبار دیگر هم مزد رنج‌های من، حق‌ناشناسی و ناسپاسی باشد، بسیار خوب. اگر بنا هست که رشتهٔ ارتباط ما گسیخته شود، چنین باشد! تمام مردمِ بی‌طرف وقتی از این ماجرا باخبر شوند، از تو نفرت خواهند داشت …». نامه‌های بتهوون به کارل، دردناک و غم‌انگیز است و در شکلی ساده‌تر و تاثیرگذارتر، شبیه نامه‌های میکل‌آنژ به برادرانش است.بتهوون آرزو داشت و سعی می‌کرد برادرزاده‌اش تحصیلات عالیه داشته باشد یا تاجری معروف شود، اما در این راه ناکام ماند و کارل بیشترِ وقت خود را در قمارخانه‌ها می‌گذراند و از دیگران پول قرض می‌گرفت. بتهوون در نامه‌ای دیگر به او می‌نویسد: «… برای شخص فاسدی چون تو ضرری نخواهد داشت که بکوشی ساده و با حقیقت باشی، دل من از رفتار مزورانه‌ای که با من داشته‌ای رنج‌ها برده‌است و به آسانی نمی‌توان از یاد برد…». با این حال مهر و محبت او به کارل باعث می‌شود که او را ببخشد و برایش بنویسد: «… پسر عزیزم! دیگر یک کلمه حرف هم لازم نیست، به آغوش من بازگرد، دیگر هیچ حرف تندی از من نخواهی شنید …».در اظهاراتی که به کارل نسبت داده شده‌است گفته‌است: «من خراب و فاسد شده‌ام، عمویم می‌خواست بهترین باشم». و سرانجام کارل در تابستان ۱۸۲۶ تصمیم گرفت با شلیک گلوله‌ای به مغز خود، زندگی‌اش را پایان دهد، اما وی از این حادثه جانِ سالم به‌در برد ولی بتهوون را تا آستانهٔ مرگ از غصه به پیش برد. رفتار کارل در مرگ بتهوون بی‌تأثیر نبود و کسی که بتهوون آرزو داشت هنگام مرگ در بالین او باشد و چشم‌های او را ببندد، حضور نداشت و آن کسی نبود که بتهوون «پسرم» می‌نامید.

بتهوون در سال ۱۸۱۹، کار بر روی واریاسیون‌های دیابلی و میسا سولمنیس را شروع کرد و در طی سال‌های بعد سونات‌ها و باگاتل‌های پیانو را برای برآوردنِ مطالباتِ ناشران و نیاز به درآمد، آهنگسازی کرد. وی دوباره در سال ۱۸۲۱ برای مدت طولانی بیمار شد و تحویلِ قطعهٔ «میسا سولمنیس» را در سال ۱۸۲۳، سه سال پس از موعد مقرر به اتمام رساند. در حدود سال ۱۸۲۲، برادرش «یوهان» شروع به کمک به وی در امور تجارت کرد، از جمله وام‌هایی در مقابلِ مالکیتِ برخی از آثار به او پرداخت کرد.

 

بتهوون 1823
در سال ۱۸۲۲، دریافتِ دو حق‌الزحمه، چشم‌انداز مالیِ بتهوون را بهبود بخشید. «انجمن فیلارمونیک سلطنتی» در لندن پیش پرداختی برای سمفونی ارائه داد و شاهزاده «نیکلاس گلیتسین» از سن پترزبورگ پیشنهاد داد دستمزدِ بتهوون برای سه کوارتت زهی را بپردازد. این اولین حق‌الزحمه برای تحققِ سمفونی نهم بود که نخستین بار به همراه «میسا سولمنیس» در ۷ مه ۱۸۲۴ در سالن «تئاترِ کِرْنْتْنِرتور» وین اجرا شد، که باعث تحسین فراوان «روزنامه عمومی موسیقی» (چاپ آلمان) شد و نوشت: «نبوغی وصف ناشدنی از دنیای جدید را به ما نشان داد». کارل چرنی نوشت که این سمفونی: «چنین روحیه‌ای تازه و پر جنب و جوش، واقعاً جوانی را تنفس می‌کند … به همان اندازه قدرت، نوآوری و زیبایی مانند همیشه (آمد)، از سَرِ این مردِ ویژه، اگرچه او یقیناً گاهی اوقات موهای کلاه‌گیسی خود را تکان می‌داد». بر خلاف کنسرت‌های قبلی که پرسودتر بود، از این کنسرت پول زیادی به دست نیامد، زیرا هزینه‌های اجرای آن به‌طور قابل توجهی بیشتر بود. دومین کنسرت در تاریخ ۲۴ ماه مه، که در آن تهیه‌کننده حداقلِ هزینه را برای او تضمین می‌کرد، برگزار شد اما از این کنسرت موفقیتی حاصل نشد. برادرزاده‌اش «کارل» متذکر شد که «بسیاری از افراد (قبلاً) از کشور رفته بودند». این آخرین کنسرت عمومی بتهوون بود.

سپس بتهوون به نوشتن کوارتت‌های زهی برای شاهزاده «نیکلاس گلیتسین» روی آورد. این مجموعه از کوارتت‌ها، معروف به «آخرین کوارتت‌ها»، فراتر از چیزی بود که در آن زمان نوازندگان یا شنوندگان انتظار داشتند. آهنگساز لویی اشپور، آنها را «غیرقابل کشف، وحشتِ اصلاح نشدنی» نامید. نظرها پس از اولین استقبالِ مبهم، بسیار تغییر کرد. فرم‌ها و ایده‌های این اثر الهام‌بخشِ آهنگسازانی چون: ریشارد واگنر و بلا بارتوک شد و به این شیوهٔ کار ادامه دادند. از «آخرین کوارتت‌ها»، چهاردهمین کوارتت (در دو دیز مینور، اپوس ۱۳۱)، مورد علاقهٔ بتهوون و گزینهٔ اول او بود؛ که وی به عنوان کاملترین اثر مجردِ خود ارزیابی می‌کرد. آخرین آرزوی موسیقایی شوبرت شنیدن «کوارتت اپوس ۱۳۱» بود؛ که در ۱۴ نوامبر ۱۸۲۸، پنج روز قبل از مرگش انجام داد.

بتهوون «آخرین کوارتت‌ها» را هنگام ناخوشی نوشت. در آوریل ۱۸۲۵ او در بستر افتاد و حدود یک ماه بیمار بود. این بیماری یا به عبارت دقیق‌تر پس از بهبودی از این بیماری، به خاطر می‌آورد که باعث شد موومان آهستهٔ کوارتت پانزدهم را به خوبی تکمیل کند و به پایان برساند، او این قسمت را «شکرگزاری مقدس» به الوهیت خواند. وی در ادامهٔ تکمیلِ کوارتت‌هایی را که اکنون شماره آنها سیزدهم، چهاردهم و شانزدهم نامیده می‌شود، به‌پایان رساند. آخرین کاری که بتهوون تمام کرد، موومان نهاییِ کوارتت سیزدهم بود که یک قطعهٔ جایگزین به جای قسمت دشوارِ فوگ بزرگ نوشت. اندکی پس از آن، در دسامبر سال ۱۸۲۶، بیماری وی دوباره همراه با استفراغ و اسهال که تقریباً باعث پایان زندگی او شد، رخ داد.

در سال ۱۸۲۵، نُه سمفونی او در یک دوره برای اولین بار توسط ارکستر گواندهاوس لایپزیک تحت رهبری «یوهان فیلیپ کریستیان شولتز» اجرا شد. این دورهٔ کنسرت در سال ۱۸۲۶ بار دیگر تکرار شد

در ۳۱ ژوئیه ۱۸۲۶، برادرزادهٔ بتهوون که پس از شلیک به خود جهتِ خودکشی، زنده مانده و در خانهٔ مادرش بهبود یافته بود، با بتهوون آشتی کرد، اما «کارل» اصرار داشت به ارتش بپیوندد و آخرین دیدارش با بتهوون، ژانویه سال ۱۸۲۷ بود.

بیماری و مرگ

«مشه‌لس عزیزم!
در ۲۷ فوریه چهارمین جراحی من انجام گرفت و حالا علایم مسلمی نشان می‌دهند که باید در انتظار یک عمل جراحی پنجم هم باشم. آیا این کارها به کجا خواهد کشید؟ و آیا اگر هنوز هم این وضع مدتی طول بکشد، چه بر سرم خواهد آمد؟ حقیقتاً که قسمت من در زندگانی خیلی سخت بوده‌است، ولی به ارادهٔ تقدیر سر می‌سپارم و از خدا می‌خواهم در مشیت الهی خود چنین بخواهد که تا وقتی مقدر است، این زندگانی بدتر از مرگ را تحمل کنم، لااقل از احتیاج مصون بمانم. این به من نیرو خواهد بخشید تا بتوانم مقدرات خود را هر قدر هم تلخ و دهشتناک باشد، تحمل کنم و به مشیت اعلای الهی تسلیم باشم.»

در اواخرِ پاییز ۱۸۲۶، بتهوون در راه بازگشت از سفری از ییلاق‌های اطرافِ وین، به‌شدت دچار سرماخوردگی و سینه‌پهلو شد و در منزلش بستری گردید. برادرزاده‌اش را در پیِ طبیب فرستادند اما نقل می‌شود که وی این مأموریت را فراموش کرده و پس از دو روز به یاد می‌آورد که چه کاری داشته‌است.بتهوون در هنگام بستری بدون پرستار بود و برادرزاده‌اش نیز مشغول بازی بیلیارد بود و پول‌هایی هم که از بتهوون می‌گرفت، خرج قمار می‌کرد. سرانجام مستخدم میخانه‌ای که «کارل» در آنجا قماربازی می‌کرد، طبیبی را به بالین بتهوون فرستاد. پزشک که او را با صورت برافروخته و تنگیِ نفسِ شدید مشاهده کرد، برای مشورت از جراح معروف شهر کمک خواست و بتهوون تحت عمل جراحی قرار گرفت. او چهار بار در تاریخ‌های ۲۰ دسامبر ۱۸۲۶، ۸ ژانویه، ۲ فوریه و ۲۷ فوریه ۱۹۲۷، تحت عمل جراحی قرار گرفت و جسم نیرومند وی به‌مدت سه ماه با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد.

در این زمان خیلی از دوستان بتهوون او را فراموش کرده بودند و اگر کمک‌های دوستان انگلیسی وی نبود، آخرین روزهای زندگی‌اش با فلاکتِ بیشتری سپری می‌شد از اواخر فوریه، حال بتهوون رو به وخامت گذاشت، یوهان نپوموک هومل کدورت‌های خود را با بتهوون به فراموشی سپرد و به همراه همسرش در ششم مارس، به دیدار بتهوون شتافت. وی پس از دیدنِ بتهوون نتوانست مانع از ریختن اشک خود شود.

فردیناند هیلر که در زمان بیماری و چند روز قبل از مرگ، به ملاقات بتهوون آمده بود، می‌گوید:
بتهوون در حالیکه لباس خاکستری بلندی به تن داشت و کفش‌های بزرگی تا زانو پوشیده بود، جلوی پنجره دراز کشیده بود و نمی‌توانست چیزی بگوید. قطرات عرق روی پیشانی او چون مروارید می‌درخشید. همسرِ هومل دستمالی خیس کرده روی پیشانی‌اش گذاشت. من هیچ‌گاه نمی‌توانم نگاهی که در کمالِ حق‌شناسی به ما افکنده بود، فراموش کنم. در این هنگام بتهوون قلم برداشت و وصیت‌نامهٔ مختصری به برادرزاده‌اش (کارل) نوشت.

بتهوون بیشتر ماه‌های باقی‌مانده از عمرش در بستر بود و بسیاری از دوستانش برای ملاقات به آنجا می‌آمدند. وی در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ در سن ۵۶ سالگی درگذشت. دوست وی «آنسلم هوتنبرنر»، که در آن زمان حضور داشت، گفت که در لحظهٔ مرگ، طوفان و رعدوبرق وجود داشت. کالبدشکافی آسیب قابل توجهی در کبد را نشان می‌داد، که ممکن است به دلیلِ مصرف سنگینِ الکل باشد. همچنین آسیب‌دیدگیِ اعصاب شنوایی و سایر اعضای بدن نیز مشاهده شد.

در مراسم تشییعِ جنازهٔ بتهوون در ۲۹ مارس ۱۸۲۷، حدود بیست هزار نفر حضور داشتند. فرانتس شوبرت، که مشعل‌دارِ این مراسم بود، سال بعد درگذشت و در کنار او دفن شد. تشییع پیکر وی پس از خواندن مناجات و دعای آمرزش در «کلیسای مقدس»، به گورستان اختصاصی در قبرستان «واهرینگ»، شمال غربیِ وین، منتقل و به خاک سپرده شد. در سال ۱۸۶۲، چند سال پس از خاک‌سپاری بقایای جسدِ وی برای مطالعه مجدد نبش قبر شد و در سال ۱۸۸۸ به گورستان «زنترالفریدوف» وین منتقل شد.

آرامگاه بتهوون

آرامگاه بتهوون در وین

خاکسپاری بتهوون

مراسم خاکسپاری بتهوون، اثر «فرانتس گوستاو اشتوبر»

در مورد علت مرگ وی اختلاف‌نظر وجود دارد: سیروز، سیفلیس، هپاتیت آ، مسمومیت سرب، سارکوئیدوز و بیماری ویپل، همه پیشنهاد شده‌اند.دوستان و بازدیدکنندگان قبل و بعد از مرگ وی چین‌هایی از موی او برداشتند که برخی از آنها نیز حفظ شده‌اند و مورد تجزیه و تحلیل بیشتر قرار گرفته‌اند، همان‌طور که قطعات جمجمه نیز در هنگام بازبینی در سال ۱۸۶۲، برداشته شده‌است. برخی از این تجزیه و تحلیل‌ها منجر به ادعاهای بحث‌برانگیزی مبنی بر اینکه وی با دوزهای زیاد از درمان‌هایی مبتنی بر سرب، که تحت تجویزِ پزشک بوده، به‌طور تصادفی، مرگ وی بر اثر سم بوده‌است. در سال ۲۰۱۲، در پیِ سرقت‌های سنگینِ آرامگاه‌های سایر آهنگسازان مشهور وین، آرامگاه وی نیز مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که دندان‌های وی به سرقت رفته‌است.

بتهوون در سبک‌های مختلف موسیقی و برای انواع سازها آهنگسازی کرده‌است. آثار او برای ارکستر سمفونیک شامل ۹ سمفونی (که سمفونی نهم شامل گروه کر نیز می‌شود) و حدوداً ۱۰ قطعهٔ موسیقی «گاه به گاه» است. وی ۷ کنسرتو برای یک یا چند تکنواز با ارکستر، و همچنین چهار اثر کوتاه‌تر نوشت که شامل تکنواز همراه با ارکستر است. تنها اپرای او فیدلیو است. سایر آثار آوازی ارکسترال او شامل ۲ مس و تعدادی قطعهٔ کوتاه‌تر است. مجموعه بزرگی از آهنگسازی وی برای پیانو شامل: ۳۲ سونات پیانو و قطعات کوتاه‌تر متعدد است، از جمله تنظیم برخی از کارهای دیگرش برای پیانو است. آثار با همراهی پیانو شامل: ۱۰ سونات ویولن، ۵ سونات ویولنسل و سونات برای هورن، ۱۲ اورتور برای ارکستر و همچنین آثار بی‌شمارِ دیگری نیز وجود دارد. او تعداد قابل‌توجهی آهنگ برای موسیقی مجلسی نوشت. وی علاوه بر ۱۶ کوارتت زهی، ۵ اثر برای کوئینت زهی، ۷ مورد برای «تریو پیانو»، ۵ «تریو» برای سازهای زهی و بیش از ۱۰ اثر برای ترکیب‌های مختلفِ سازهای بادی نوشت

 

او که متعلق به نسلی جوانتر از هایدن و موتزارت∗ بود، تحت تأثیر و نفوذ زیادی از موسیقی آن دو قرار گرفت. وی به خاطر افکارِ نوآورانه و رمانتیکی که داشت، شخصیتی اساسی و تأثیرگذار در عبور از موسیقی دورهٔ کلاسیک قرن هجدهم به دورهٔ رمانتیک قرن نوزدهم داشت و نفوذ او بر نسل‌های بعدیِ آهنگسازان عمیق بود. وی در ابتدا از فرم‌های معمول آن دوره مانند: فرم سونات، تم و واریاسیون، و روندو استفاده کرد و بزرگ‌ترین آثارش برای موسیقی سازی است و تنها دو اثر به نام‌های میسا سولمنیس و «اپرای فیدلیو» را برای موسیقی آوازی نوشته‌است. بتهوون نیز مانند دیگر افرادی که در دورهٔ انتقالی قرار می‌گیرند، به سختی در سبک کلاسیک می‌گنجید، چرا که شخصیتِ قهرمانانه، اندیشه و نبوغِ بتهوون، در آرمان‌های رمانتیک تحقق می‌یافت. این نبوغ همراه با بیگانگیِ وی بود که ناشی از ناشنوایی و رنجی بود که در طولِ زندگی‌اش با آن درگیر بود.

دست خط بتهوون، برگه‌ای از صفحۀ دوازدهم سمفونی نهم

دستخط بتهوون

بتهوون از حدود سال ۱۸۱۵ تا لحظهٔ مرگش در یک سیرِ تدریجی، آثاری به مراتب باشکوه‌تری ثبت می‌کند، سبکِ او به سمتِ خلقِ آثاری به‌شدت شخصی حرکت می‌کند. سونات پیانوهای آخرین وی در نهایتِ دقت نوشته شده و آخرین کوارتت‌های زهی وی نیز دارای تکنیک و از نظر اجرایی بسیار مشکل است. آن چیزی که دوران بتهوون را به عنوان اوجِ موسیقی کلاسیک و شروعِ رمانتیک توصیف می‌کنند، این‌گونه است که وی با نوآوری‌هایی مانند: مدولاسیون‌های زیاد، ناگهانی و خیلی دور از تنالیتهٔ اصلی، حذف سکوت و ایست در بینِ بعضی از موومان‌ها، حرکت دَوَرانی (سیکلیک) بر روی یک تم، طولانی‌کردن موومان‌ها از طریق «بسط و گسترش» و کدا، جایگزینیِ اسکرتسو به جای منوئه، گنجاندنِ مارش عزا و موسیقی آوازی در سمفونی (که تا آن زمان معمول نبود)، و در نهایت ارکستراسیون نوآورانه و رنگ‌آمیزی‌های جدیدِ ارکسترال بود که می‌توان بتهوون را نخستین آهنگساز رمانتیک به‌شمار آورد.

فعالیت بتهوون به عنوان آهنگساز معمولاً به دوره‌های اولیه، میانی و پایانی تقسیم می‌شود. «دوره اولیه» معمولاً تا سال ۱۸۰۲ ادامه دارد، «دوره میانی» از ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۲ و «دوره پایانی» پس از آن است. این تمایز برای اولین بار در سال ۱۸۲۸، فقط یک سال پس از مرگ وی تقسیم‌بندی شد، و اگرچه اغلب مورد چالش و پالایش قرار می‌گیرد، اما به عنوان نقطهٔ شروع برای درک و پیشرفت کارِ بتهوون در نظر گرفته شده‌است

 

 

ناشنوایی بتهوون

بتهوون
از سال ۱۷۹۶ تا ۱۸۰۰ ناشنوایی تدریجیِ بتهوون شروع شد.∗ گوشهایش مدام صدا می‌کرد و درد معده هم بیشتر او را ناراحت می‌کرد. تا چند سال درد خود را از دوستانش پنهان می‌کرد و از اجتماع گریزان بود، اما در سال ۱۸۰۱ دیگر نتوانست این راز را مخفی نگه دارد و طی نامه‌هایی به دوستانش آن را بر ملا کرد. وی در این نامه‌ها درد و رنج خود را چنین بیان می‌کند:

«… بتهوونِ تو فوق‌العاده بدبخت است، بدان که گرامی‌ترین قسمتِ وجودم، سامعه‌ام، بسیار آسیب دیده است … آثار این بیماری را می‌دیدم و آن را پنهان می‌کردم، اما وضع از همیشه بدتر شده است … آیا شفا خواهم یافت؟ طبعاً امیدوارم، اما خیلی کم، چنین بیماری‌هایی درمان ناپذیرند، چقدر زندگی من تلخ خواهد بود، زیرا مجبورم از تمام کسانی که دوستشان دارم و برایم عزیز هستند، دوری کنم …»

غم و اندوه بتهوون از این تلخی، در چند قطعه از آثارش مانند «سونات پیانو، اپوس ۱۳» به خوبی آشکار است؛ و شگفتی در این است که این غم در همهٔ آثار این دوره وجود ندارد، مانند سمفونی شماره ۱، که در سال ۱۸۰۰ ساخته شده و دارای نشاط‌ِ جوانی است. شاید مهلتی می‌خواسته تا با این مصیبت خو بگیرد، گرچه بتهوون آنقدر به شادی نیاز داشت که اگر نمی‌یافت، آن را خلق می‌کرد

چرنی اظهار داشت که بتهوون گفتار و موسیقی را به‌طور معمول تا سال ۱۸۱۲ هنوز می‌توانست بشنود. اما بتهوون قبلاً در سال ۱۸۰۶ شروع به آشکاری این مسئله کرده بود، هنگامی که او در مورد طرح‌های موزیکال خود کار می‌کرد، خاطرنشان کرد: «بگذار ناشنوایی‌های شما دیگر راز نباشد، حتی در هنر».

در نتیجهٔ کم‌شنوایی بتهوون، یادداشت‌های مکالمهٔ وی یک منبع کتبیِ غنی و منحصر به‌فرد است. دوستان او که عمدتاً در ده سال گذشتهٔ زندگی او رابطه داشتند، در این کتاب‌ها نوشتند تا بتهوون بداند که آنها چه می‌گویند، و سپس به صورت شفاهی یا دفترچهٔ یادداشت پاسخ می‌داد. این دفترچهٔ یادداشت‌ها حاوی مباحثی در مورد موسیقی و سایر موارد هستند که بینش و تفکر او را نشان می‌دهد. آنها منبع تحقیق برای چگونگی اجرای موسیقی وی و همچنین درک او از رابطه‌اش با هنر هستند. از مجموع ۴۰۰ یادداشت گفتگو که توسط زندگینامه‌نویس وی «الکساندر ویلوک تایر» به تحریر درآمده، گفته می‌شود ۲۶۴ یادداشت نابود شده‌است (و یا دیگران تغییر داده‌اند)، این کار را به آنتون شیندلر وزیر امور خارجه نسبت می‌دهند که پس از مرگ نویسندهٔ خاطرات، با این آرزو که فقط یک زندگی‌نامهٔ ایده‌آل از آهنگساز زنده بماند، بقیهٔ یادداشت‌ها را از بین برده‌است. (مورخ موسیقی «تئودور آلبرخت» با این داستان مخالفت می‌کند).∗

با توجه به اظهارات بتهوون در مورد شروع ناشنوایی‌اش، تقریباً می‌توان حدس زد که بیشترین آثاری که وی خلق کرده‌است، در دورانِ کم‌شنوایی یا ناشنوایی او بوده‌است. از سال ۱۷۹۶ که درد گوش او شروع شد، فقط اولین اثرش که «سه قطعهٔ تریو» نام دارد، قبل از ۱۷۹۶ ساخته شده و سپس دومین ساختهٔ او «سه قطعهٔ سونات» بود که در مارس ۱۷۹۶ منتشر شده‌است. بتهوون پیش از آنکه به ناشنوایی کامل برسد، صداهای کوتاه و پرطنین را بهتر از صدای بلند می‌شنید. نقل شده‌است که او برای نواختن پیانو از چوب نازک و درازی استفاده می‌کرد که یک سَرِ آن را روی جعبهٔ پیانو و سَرِ دیگر چوب را میان دندانهایش قرار می‌داد تا بهتر بشنود.

مجموعهٔ بزرگی از سمعک‌های بتهوون مانند شاخِ مخصوص گوش را می‌توان در موزهٔ خانه بتهوون در بن، آلمان مشاهده کرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *